مجله آب ایران: بحرانهای محیط زیست ایران از منظری فرهنگی فلسفی عنوان برنامه ایی است که توسط مدرسه روزنامه نگاری کمپین مردمی حمایت از زاگرس مهربان در تاریخ 13/ 6/ 1401 با سخنرانی دکتر علی اصغر مصلح استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه و رییس انجمن فلسفه میان فرهنگی ایران برگزار گردید. این سخنرانی پس از تنظیم در ویرایشی مجدد توسط دکتر مصلح در قالب مقاله در اختیار نشریه محیط زیستی بلوط قرار گرفت. که متن کامل آن در پی می آید.
به طور معمول کسانی که وارد بحث محیط زیست میشوند، از موضع و مبنایی مدیریتی، اقتصادی، سیاسی، مردمشناسی و یا اینکه با مقدمات تکنیکی و یا تخصصهای رایج در جغرافیا و زیست شناسی و مانند آن وارد بحث میشوند. اما به وجه فرهنگی فلسفی کمتر توجه میشود. به همین جهت لازم است که ابتدا در باره عنوان این گفتار توضیحاتی داده شود. در مورد عبارت بحران محیط زیست ظاهراً اختلاف نظری نیست. اما مایلم بر تعبیر محیط زیست درنگی داشته باشم. اصطلاح محیط زیست مدرن است. محیط زیست با طبیعت فرقی ظریف و اساسی دارد. طبیعت و معادلهای آن مثل فوزیس و ناتور و نیچر با محیط زیست متفاوتند. طبیعت بر اساس این تصور مورد اشاره قرار میگیرد که انسان خود را در درون طبیعت و جزئی از آن می بیند. مقوم انسان و همه موجودات طبیعی یکی است. انسان طبیعت را مادر و گهواره و خاستگاه خود می بیند و همه چیز با سنجه طبیعت دیده میشود. در طول تاریخ انسان همواره با تصوری از جهان و طبیعت خود را شناخته. در این گونه شناخت جهان نظم و نظامی دارد و انسان درصدد هماهنگ بودن با آن بوده است. چنانکه در بیشتر ادیان و آئینهای کهن رستگاری به هماهنگ شدن با نظم هستی است. اما در دوره مدرن این تلقی دگرگون شده است.
تفاوت طبیعت با محیط زیست تا حدی با تفاوت طبیعات ارسطو و فیزیک نیوتن فهمیدنی می شود. در ارسطو هر چیزی جای طبیعی خود را دارد و بر اساس آن هر چیز تعریف می شود و مقام خود را پیدا می کند. در ارسطو کلید حکمت طبیعت درک حرکت طبیعی در تمایز با حرکت قسری است. اما در نیوتن اساس طبیعت حرکت است و آن متکی بر نیرو است. افتادن سیب بر اساس نیروی زمین است و «من» به عنوان بیننده آن را نظاره می کنم! انسان باید خود را سوژه تلقی کند تا طبیعت به محیط زیست تبدیل شود. طبیعت از این پس محیط زیست انسان می شود. طبیعت از دیدِ انسان عاقلِ سوژه متصرف که دیده شد به محیط زیست تقلیل پیدا میکند. اساس زندگی گذشته حرکت طبیعی بوده است در حالی که اساس زندگی مدرن حرکت قسری است. شکنجه طبیعت است.(نگاه کنید به نحوه تولید گوشت گاو و مرغ و غیره...)
اما اهمیت منظر فرهنگی فلسفی آن است که می خواهد منظری کلانتر از مناظر محدود عرضه کند. فرهنگ کلانترین مفهومی است که همه عناصر زندگی در آن جای دارد. و فلسفه گسترده ترین دانش بشری است که به بنیادها توجه دارد. اما تعبیر «منظری» برای تأکید بر این است که از منظرهای دیگری هم می توان به موضوع محیط زیست پرداخت. این پژوهش را به زبان فلسفی می توان پدیدارشناسی وضع محیط زیست دانست. درک وضع فعلی محیط زیست جهان و ایران، مستلزم تحلیلهای گسترده تر نظری است. وگرنه در مقام تحلیل و عرضه راه حل دچار اشتباه و یا تجویزهای ناقص می شویم و راه حلها و اقدامات ما چه بسا مشکلی بر مشکلات بیفزاید.
امروز کره زمین دچار معضلات فزاینده محیط زیستی است و ملتهای مختلف برای مقابله با معضلات و حفظ سلامت آن رفتارهای مختلفی در پیش گرفتهاند. واکنش مردم کشورهای مختلف بسته به عوامل متعدد از جمله فرهنگ، وضعیت اقتصادی، وضعیت سیاسی است. ایران یکی از کشورهایی بدکردار در این زمینه است و کارنامه درخوری ندارد: نحوه رفتار با منابع طبیعی، از آب و هوا و خاک و جنگل و کویر و معادن تا نحوه مصرف مواد آلاینده محیط زیست از پلاستیکها و ظروف یکبار مصرف تا نحوه احداث صنایع و تولید محصولات... در اغلب زمینه ها رفتار معقول و حساب شده و دوست با طبیعت نداشته ایم. خود این وضع نشانه بحرانی فرهنگی و نشانه تلاطم فرهنگی ماست. الان همه مردم معقول در رفتار با طبیعت به خطقرمزهایی قائلند. ما خیلی کارها از دستمان ساخته است، اما هر کاری نباید انجام داد. نباید با زدن چاه عمیق ۴۰۰ متری در منطقه ای که همه آبهای سطح زمین از بین رفته، برنج کاشت. اما این کار اکنون در جریان است.
فرهنگ ایرانی در طول تاریخ با اینگونه کوشش باقی مانده و این فرهنگ رشد کرده و بالیده است. اکنون فرهنگ به این معنا در بحران است. برای زیستن در این زمان متناسب با نیازها و مشکلات باید اندیشید و چاره یافت. بحرانهای جهانی محیط زیست چاره میخواهند. نگاههای بدبینانه و خوش بینانه ای وجود دارد. اما در هر صورت باید کاری کرد. ما به عنوان ملتی باسابقه در این مسیر چه کردهایم و چه میکنیم؟ بیتوجهی به بحرانهای جهانی و منطقهای محیط زیست، نشانه بحران در فرهنگ ماست.
اما برای تحلیل همین شرایط و رفتار باید زمینه ها و اسباب آن را بررسی کرد. در بررسی بحرانهای محیط زیست می توان به دو دسته عوامل انسانی و غیر انسانی اشاره کرد. اما همین تفکیک هم گاهی نارسا مینماید. چون با تحولی تاریخی در تمدن بشری سیری آغاز شده که به وضع کنونی منتهی شده است. این تحول همان است که پایه تمدن جهانی شدهی کنونی است و آن را مدرنیته می نامیم. هر گونه بحث در باره محیط زیست در هر منطقه باید پس از نگاه به بحران جهانی محیط زیست باشد. آنچه مسلم است زمین با همه اثارش در خطر است. خطر نابودی و غیرقابل مسکونی شدن. اینکه چقدر در این بحران اسباب انسانی دخیل است و چقدر سیر طبیعی طبیعت و یا کهکشان و مانند آن هیچ نظری قطعی نمی توان داد. شعار تنها یک زمین داریم مهمترین شعار در بیست سال اخیر بوده است که نهادهای بین المللی مطرح شده است.
بحثی نظری: ظهور تمدن مدرن و تغییر نحوه نسبت انسان با طبیعت
یکی از لوازم تفکر فلسفی قدرت خروج از عادت است.برای درک عمیق تر هر پدیده ای که در آن قرار داریم باید توان فاصله گرفتن از آن داشته باشیم. ما به روشهایی از زندگی و هنجارهایی عادت می کنیم و آنها را طبیعی تلقی میکنیم. در حالی که لازمه حتی شناخت همان چیزی که در آن قرار داریم ابتدا آشنایی زدایی است. ما اکنون به شیوه ای از نگاه کردن به طبیعت و رفتار با آن و استفاده از آن و مصرف عادت داریم که دشوار است بتوانیم غیر آن را تصور کنیم. انسان مدرن سوژه خودبنیاد است. با تصویر جهان روبروست. جهان را میسازد و جهان باید آنگونه باشد که او می خواهد. انسان مدرن بنیاد هستی را خرد و عقل خویش تلقی کرد و بر اساس آن قصد مهندسی جهان و تصرف در آن کرد. دکارت خداوند را مهندس میدانست و شناخت درست جهان منوط به درک هندسه جهان است. این گونه نگاه به جهان در تاریخ بشر بی سابقه است. در همین جهت بود که طبیعت را منبع انرژی دید که باید هر چه بیشتر آن را استخراج کرد. وقتی به جنگل نگاه میکند بر اساس میزان آمادگی برای تبدیل شدن به انرژی آن را ارزیابی میکند. طبیعت باید بر اساس خواست و قصد انسان دگرگون شود و نه برعکس. شیوه زیست انسان مدرن مهمترین عامل قابل اشاره در شکلگیری این بحران است. انسان سوژه که به مثابه فاتحان زمین با این زمین و امکانات آن رفتار کرده اند. انسان مدرن سوژه و سپس تکنولوژی و زندگی مصرفی و بورژوازی... اگر در گذشته انسانها در نسبت با اقلیمشان شناخته می شدند، امروز بر اساس انسانی که در آن زندگی میکنند. اساس تغییرات،تغییر انسانی است که از یک سرزمین استفاده میکند. امروز زمین به طور کلی نیازمند مراقبت است. اساس زندگی امروز مصرف است و نگاه به زمین و جنگل بر اساس میزان فایده برای مصرف ماست ، خدا در نگاه جدید جایی ندارد. تکنولوژی مهمترین سویه کنونی تمدن مدرن است. حتی علم در ذیل آن قرار دارد. قوام تکنولوژی به انسان تکنیکی است و انسان تکنیکی علیرغم همه تحولات محیرالعقولش زمین را به خطر انداخته است.
بحثی راجع به فرهنگ:
در بحثهای فلسفی معاصر، فرهنگ تنها موضوعی نرم و در مقابل امور انضمامی و ملموس نیست. بلکه فرهنگ بنیان زندگی است و همه امور به گونه ای به فرهنگ بازمی گردد. در تعاریف بسیار زیادی که از فرهنگ شده، مثلاً تعریف شده مجموعه دانشها و اعتقادات و روشها و ارزشهایی که کسب شده و قابل انتقال است.(تیلور) یا گفتهاند که فرهنگ تجربههای انباشته شده یک قوم در طول زمان است.
اگر فرهنگ انباشت تجارب یک قوم در طول تاریخ باشد، در صورتی این فرهنگ زنده است که انباشت تجارب در طول زمان ادامه یابد. انسان موجود چاره اندیش است و مهمترین شأن عقل چاره اندیشی است. انسان بنا به نظر فیلسوف فرهنگ هردر() موجود نیازمند دارای کاستی است. تا انسان هست ناقص و نیازمند است و باید بکوشد. فرهنگ حاصل کوشش برای رفع نیازهاست.
صورتبندی بحران محیط زیست ایران امروز
ایران در تقسیم بندیهای تاریخی اکنون در دوران مدرن به سر می برد. علت اطلاق اینتعبیر آن است که ایران از حدود ۱۵۰ است پیش وارد فرآیندهای جدیدی شده و هر چه بر ایران رفته ناشی از تحولات جهان مدرن است. ایران در این دوران دچار افت و خیزهای بزرگ و تلاطمهایی شده که هنوز دستخوش آن است. علیرغم توجه به نسبت ایران و مدرنیته اغلب به علت پیشتازی روشنفکران در این بحث اغلب به رویه سیاسی این نسبت پرداخته شده در حالیکه شاید رویه مهمتر رویه فرهنگی تمدنی و نحوه شکل گیری چالشهای در ساختارهای زندگی و شیوه کار و صنعت است. همان که با محیط زیست نسبت دارد. به عنوان مثال ایران از زمان قاجار و جنگ ایران و روسیه با غرب تماس جدی حاصل کرد و پس از آن بود که چالشها وارد مراحل جدیتر شد. اما تا این زمان هنوز ساختارهای زندگی ایرانیان مثل کشاورزی و دامداری و صنعت و باغداری مثل گذشته ادامه داشت. تحولات ساختاری از هنگامی شروع شد که ساختارهای زندگی با احداث شهرهای بزرگ دگرگون شد و بدون خودآگاهی به رویدادهای بزرگ بزرگ مدرنیزاسیون ایارن به دگرگونی گذاشت.
ایران در طول تاریخ تغییرات بزرگ و از جمله تغییر حکومتها را تجربه کرده بود، اما از اینجا تغیرات وارد مرحله دگرگونی شیوه های حکمرانی می شد. نظم جهانی دگرگون می شد. و ساختارها چنان تغییر می کرد که دولتها و قدرت ها همه مقدرات را باید اداره می کردند. یعنی ساختار قدرت و حکومت از اساس دگرگون شد. تغییر در ساختار زندگی و نظم زندگی ناشی از دگرگون شدن فرهنگ و فکر بود. انسان ایرانی هم مانند آنچه در کشورهای اروپایی اتفاق افتاده بود،باید انسان دیگری میشد. نظام آموزش و تعلیم وتربیت باید دگرگون می شد. این دگرگونیها همه در ایران از سر تقلید و بدون برنامهای متلائم که گذشته ما را به آینده ما وصل کند صورت می گرفت. به بیان یواخیم ریتر کشورهایی مانند ایران دچار مشکل تقابل گذشته و آینده خود شدند.
ایران صد سال است که دچار مشکل تقابل گذشته و آینده خود شده است. نمود این وضع در بحث محیط زیست آن بوده که ما شیوه ای از تعامل با محیط زیست از قرنها پیش داشته ایم که حاصل تجارب آباء و اجدادمان بوده است. اما به اقتضاء شرایط جدید به سوی روشهای جدیدی کشیده شدهایم که درست آن را نمی شناختیم. ما هنوز تمایز دقیقی بین گذشته خود و حال و آینده خود نگذاشته ایم و نتوانسته ایم این تمایز را درک کنیم و بین آنها تلاؤم ایجاد کنیم.
تفاوت ما و ژاپن، اولین دانشجویان ایرانی و ژاپنی. ژاپنیها ملتی استوار بودند و با فکر از غرب اخذ کردند. یک کشور سرپا که می خواهد اول بداند که پایه های تحول در اروپا چه بوده است. بعد بر اساس شناختی که پیدا کرد مدرنیته را خود به تدریج اخذ کرد. و امروز بزرگترین کامپیوتر در این کشور با نام ابررایانه فوگاتو در حال رصد دائمی وضع زمین است.
ما از ابتدای رویارویی با جهان مدرن وارد قصه غمناک و دراماتیکی شده ایم. این فرهنگ دچار آشفتگی شده و هنوز خود را نیافته ایم. دچار رفتارها واکنشی هستیم. آرام نگرفته ایم. هم در مقام اخذ شوریده ایم و هم مقابل مقابله و دفع.
سیاستهای آب در ایران تنها نمودی از این وضع فرهنگی و فکری و تمدنی است. شهر تهران به تنهایی با این سبک معماری و شهرسازی نشانه افول فرهنگ و خرد جمعی ماست. تهران ابرزجرگاهی است که هر سال از سال قبل غیرقابل تحملتر می شود. چون خردی معتدل و مدبر آن را اداره نکرده و نمی کند. کوششها اگر هم معقول و رو به بهبود باشد موقتی و ناپایدار است.
ایرانیان در نسبت با اقلیم خود وارد دوره سرگشتگی و حیرانی شدهاند. یعنی همانطور که انسان ایرانی هنوز تکلیفش مشخص نیست که سنتی است یا مدرن، در نسبت با سرزمین هم نه شیوه گذشته داریم و نه شیوه مدرن.اما مشکل ایران آن است که نتوانسته سوژه خودبنیاد صورت عینی پیدا کند. یعنی بهتمامه و با همه لوازم مدرن شدن مدرن نشده است. الان با انسانی نامتعادل روبرو هستیم. نه توسعه یافته هستیم و نه سنتی. به لحاظ تشابه به شهروندان کشورهای مدرن توسعه یافته، به آنها شباهت داریم و مانند آنها مصرف می خواهیم کنیم، اما به لوازم عقلانیت پایبند نیستیم.
اساس توسعه در پیش گرفتن عقل مدرن و تصرف سرزمین بر اساس منافع است.در ایران نگاه انسان مدرن به صورتی نیمه کاره و مخدوش اخذ شده است. سوداگری وجهی مهم از رفتار انسان مدرن است(مهمترین هنجار انسان مدرن بورژوازی) اما وجوه دیگری هم دارد.
امروز با همین مقدمات و اسباب خرد جمعی ایرانیان دچار تشتت است. گسیخته و معلق است. کشاورز ایرانی ماقبل مدرن و یا دامپرور در ضمن کارش حکمت زیستن در این سرزمین را فراگرفته بود. این حکمت به صورت آموزههایی تجربی در ضمن زندگی نسل به نسل منتقل میشد. دانش بومی......امروز کشاورزی و دامپروری به عنوان دو رکن زندگی ایرانیان صورت دیگری یافته که بر اساس دانشی متناسب با این سرزمین نیست.انسان امروز ایرانی درک عمیقی از سرزمین خود ندارد. نسبت دادن این وضع تنها به توطئه های دشمنان مشکلی را حل نمی کند. ایرانیان دوران فترتهای بزرگی را طی کرده و به تدریج استحاله شده اند. بزرگترین ضربه به فرهنگ ایرانی دگرگونی بنیان و ساخت شیوه معیشت مردم بوده است. به تدریج شیوه های کشاورزی،دامداری، صنعت و تجارت در ایران دگرگون شد.
بر اساس همه شاخصها و نشانههای علمی و عرفی، ایران در خطر بزرگترین بحران آب و خاک است. اما این قوم را چه شده است که بیمحابا و بدون رعایت ملاحظاتِ زیست در چنین سرزمینی، و بدون بهره بردن درست از امکانات فنآوری مدرن در حال مصرف بیرویه سرمایه اصلی حیات خویش است. نسبت ایرانیان امروز با «آب»، برهان رخت بربستن تدبیر و فرهنگ از زندگیشان است. از نحوه مصرف آب در آشیزخانه و حیاط منزل تا زدن چاههای عمیق کشاورزی و استفاده غیرمنطقی آن برای صنایع، نشانه رفتاری است که آن را خودهلاکسازی جمعی میتوان نامید. ایرانیان امروز مشغول مصرف شیرة جان و زندگی خویشاند. مصرف آبی که قرنها در اعماق زمین ذخیره شده برای تولید صنایع و محصولاتی که اولویت ندارند، نشانه افتادن در چرخه ندانمکاری و نابودگریِ خویش است. یکی از نتایج این رفتار نابخردانه تولید ریزگردهایی است که نفس تک تک ایرانیان را گرفته است و هر چه میگذرد رو به وخامت بیشتر است.
میدانیم که اکثریت ایرانیان از روند جاری نابودسازی آب و خاک ایران ناخرسندند و بلکه دچار رنجهای شدید روحی و روانی هستند. اما اقدامی منطقی و آیندهنگرانه صورت نمیگیرد. امروز باید با صدای بلند همه بپرسند که چه کسی مراقبت زیستبوم ایران است؟ بیش از همه در چگونگی رفتار با محیط زیست و به خصوص آب آشکار شده است. این پریشانی اخیراً چنان حادّ شده که برای آن نظیری نمیتوان نشان داد. اگر فردوسیِ بزرگ به ایرانیان آموخت که «خرد چشم جان است چون بنگری تو بی چشم شادان جهان نسپری» ایرانیان رفتاری در پیش گرفتهاند که گویی چشم جانشان به زوال رفته است.
نزدیک کردن مباحث نظری به سمت تجویزهای کلان
تا با واقعیت به طور واقعی روبرو نشویم، نمی توانیم در باره آن سخن موجه و معقولی بزنیم. باید توان نگاه کردن به بحران داشته باشیم و آن را با تمام وجود حس کنیم. باید در میانه امید و ناامیدی به مادر خود بنگریم و در باره آینده اش با شکیبایی و تدبیر کار کنیم. تمدنها با کشف سرزمینهایی که مناسب برای زیست و کشاورزی و دامداری هستند آغاز میشود. تمدنهای بزرگ با کشف سرزمینهای مستعد برای زندگی شکل گرفتهاند. ما در حال نظاره نابودی تمدن ایرانی هستیم و کاری نمی کنیم. همه شواهد و قراین دلالت بر این می کنند که این سرزمین در خطر و رو به نابودی است، اما کاری برای جلوگیری از خطر در جریان نیست. ما به صورت جمعی در حال خودهلاک سازی هستیم.
محیط زیست ایران به خصوص وضع آب، وارد مرحلهای شده که دیگر مراقبتهای کلینیکی و بیمارستانی عادی کفایت نمیکند. بلکه به مراقبتهای ویژه( آی سی یو) نیاز دارد. آیا کسی هست که نداند آبهای زیرزمینی روزی به پایان میرسد؟ آیا همه ما با تصور سرزمین بی آب ایران دچارتکانه های شدید نمیشویم؟
معضل محیط زیست ایران را دیگر موضوعی تکنیکی مدیریتی به حساب نیاوریم. این معضل نماد و نمود همه معضلات دیگر است. خرد جمعی ما عاجز از حل مشکل است. ممکن است کسی بگوید مشکل سیاسی،اقتصادی مدیریتی است. البته این گونه اظهار نظرات درست است. اما آنچه مسلم است برای افتادن در مسیر حل مشکل باید ابتدا دگرگونی در روندها رخ دهد. باید شیوه نگاهمان به خودمان و محیطمان عوض شود. باید شیوه تماملمان با خودمان و طبیعت و آب و زمین عوض شود. در این صورت شاید تغییر به سمت نظم زندگی ما و شیوه مدیریت و برنامه ریزی صورت گیرد.
پیش بینیهای افراطی در باره آینده ایران که مثلا تا دو دهه دیگر همه بخشهای ایران در شرایط بحرانی قرار خواهد گرفت، جدی است. چرا این گزارشها را جدی نمی گیریم؟ به چه دلخوشیم؟ به کجا چشم دوختهایم؟ چرا در حال خودهلاکسازی جمعی هستیم؟ راهحلی مانند گذشته که با ابتکارات محدود در هر منطقه شرایط دگرگون شود نیست. زندگی تکنیکی، ساختار سیاسی حکمرانی و نظم قدرت به گونهای است که دیگر نمی توان به ابتکارات جزئی چشم دوخت و امیدوار بود.
در فرهنگ سرخپوستان سرزمین آمریکا پیش از مغلوب شدن، نقل شده است که زمین را مادر خود تلقی می کردهاند. به طوری که اولین بار وقتی می بینند که مهاجران زمین را شخم میزندهاند، اعتراض میکنند. مانع آنها میشوند و میگویند کسی سینه مادر خود را پاره نمیکند. اگر می خواستند گیاهی را از زمین بردارند و بخورند، آن را از ریشه بیرون نمیکشیدند. در حدی جدا می کردند که به اصل آن آسیبی نرسد. با احترام بر زمین می نشستند. اگر با این نگاه به رفتار امروز ایرانیان نگاه کنیم، ایران در حال زجر دادن مادر خویشند. ایرانیان امروز در حال زجرکش کردن مادرند. و نمی دانند که با این کار زمینه هلاکت خویش را فراهم می کنند.
مسائل محیط زیست ایران در یک سطح سیاسیمدیریتی و اقتصادی است. اما در سطحی دیگر فرهنگی و فکری و به شدت انسانی است.
حل بحران امروز در هر صورت باید از مسیری متناسب با جهان امروز و به خصوص تکنیکهای اریج باشد. اما در این مسیر نباید از سوابق فرهنگ خود و روشهایی متناسب با این سرزیمن و این فرهنگ غفلت کرد.
در ژاپن بزرگترین کامپیوتر(ابر رایانه فوگاکو) مشغول رصد وضع زمین است. ما چه نقشی در حفظ زمین داریم؟ باید وضع ملتها را بر اساس نقشی که در حفظ محیط زیست دارند ارزیابی کرد. هر ملتی البته اعقتادات و باورهایی دارند. این باورها برای هر ملت بارازش و قابل تکریم است. اگر اینطور باشد هر ملت بر اساس باروهای خود همان کار می کند که می پسندد. اما ما عرصه ای عمومی داریم که باید در کنار هم قابل ارزیابی باشیم. امروز بارزترین وجه فرهنگ در نسبت با محیط زیست قابل ارزیابی است.
مهمترین شأن عقل چارهاندیشی و چارهگری است. ما در مسیر مدرن شدن چنان در پیچ و خمها گم شده ایم که عقل چارهاندیش را از دست داده ایم. عقل مغلوب قدرت، توان چاره اندیشی برای اولین نیازها را از دست می دهد. میگوییم فردا آبی حتی برای نوشیدن داریم، بیایید اولین مسئله را آب اعلام کنید، گوشی نمیشنود. محیط زیست ایران در بحران است، بیایید بر اساس تجارت مدرن و سنتی راههایی بجوییم. حداقل در مسیر آزمون و خطا قرار گیریم، انگار که سخن یاوه میگوییم. به انتظار چه نشستهایم؟
بحران جهانی است و صدها سبب و دلیل دارد. اما باید عقل در کار چارهگری باشد. اگر نباشد نشانه چیست؟ آیا نشانه بحران در فکر و فرهنگ نیست؟ ما عقل و فرهنگ را از دست دادهایم شأاول عقل و فرهنگ چارهاندیشی برای بحران است...
سخن آخر:
بحران محیط زیست ایران علاوه بر همه معانی و دلالتهای مستقیمش، دلالت بر بحران بزرگتر فرهنگ و فکر دارد. یعنی اینکه این فرهنگ در تلاطم و تشتت است و ایرانیان بر اساس فکر و عقل زندگی نمی کنند. منظور خرد جمعی ایرانیان است. ایران امروز مانند یک پیکر است که اعضای آن با هم هماهنگی ندارند. دست کاری می کند، چشم به جایی دیگر نگاه می کند و گوش به سخنی دیگر گوش سپرده است و زبان سخنی دیگر می گوید. هر کسی به زبانی در باره وضع کنونی بحران محیط زیست و آینده آن سخن گفته است. من مایلم که بر اساس همان منظری که اینجا معرفی شد سخن بگویم. تمدنها بر اساس وضع اقلیمها و سرزمینها شکل گرفتهاند. تمدن و فرهنگ ایران در این سرزمین خشک و کمآب، با توجه به شرایط آن و با کوشش برای تطبیق سبک زندگی در این سرزمین شکل گرفته است و یکی از پایدارترین تمدنها بوده است. دوام این تمدن بیش از هر چیز وابسته به وضع آب بوده است. اکنون همان سبب و متکای تمدن ایرانی در خطر است. تشدید بحران محیط زیست یعنی نزدیکتر شدن این تمدن به پایان و فروپاشی. نسبت بحران محیط زیست به سایر معضلات و بحرانها مانند نسبت پای بست به نقشهای در و دیوار(حداکثر در و دیوار) است. اگر وضع محیط زیست ایران اینگونه ادامه پیدا کند، ما به سمت هلاکت تمدنی پیش می رویم.
* فایل کامل نشریه را از قسمت زیر دانلود کنید.